یادگیری رنگها در زبان انگلیسی چندان پیچیده و سخت نیست اما آیا تا به حال برایتان پیش آمده که کسی حین مکالمه با شما از اصطلاحاتی استفاده کند که در آن نامی از رنگها به کار برده باشد؟ استفاده از اصطلاحات متنوع در مکالمات روزمره سطح شما را بسیار بالاتر میبرد و باعث میشود شما حرفهای به نظر برسید. حتی اگر به درستی از آنها در موقعیت صحیح استفاده کنید، میتوانید نمره بالایی در تست اسپیکینگ آزمونهای تافل یا آیلتس بگیرید. برای بررسی اصطلاحات مربوط به رنگها با ما همراه باشید.
میتونید به مقاله رنگهای اصلی و فرعی هم سر بزنید و کلمات جدیدتری رو یاد بگیرید.
سبک سنگین کردن | Black & white |
نوشتن چیزی روی کاغذ به منظور تایید یا مستند سازی | Put something down in black and white |
مکانی بسیار تاریک، هنگامی که به سختی میشود چیزی دید | Black as night |
سیاه و کبود | Black and blue |
کبودی | Black eye |
خاموشی، از هوش رفتن | Black out |
سیاه و کثیف | Black as skillet |
بازار سیاه | Black market |
گذاشتن در لیست سیاه | Blacklist someone |
محل نذاشتن | Blackball someone |
دیگ به دیگچه میگه روت سیاه | pot kettle black |
اخاذی | Blackmail someone |
لکه ننگ | In someone’s black books |
مجلس رسمی | Black tie event/affair |
وصله ی ناجور | Black sheep |
سودآور | In the black |
سیاه خالص | Pitch black |
یکهویی | Out of the blue |
سانسور | Blue pencil |
آقا زاده | A blue-eyed boy |
غیرمنتظره | A bolt from the blue |
اشرافی | Blue blood |
کیفیت برتر یا متمایز بودن | Blue ribbon |
وراجی و پرحرفی کردن | Talk a blue streak |
ناراحت بنظر رسیدن | Feel blue |
تلاش بسیار برای جلب موافقت یک نفر که عمدتا به شکست منجر میشود | Blue in the face |
سالی یک بار | Once in a blue moon |
به منظور توصیف پلیس، به خاطر رنگ یونیفورم شان، استفاده میشود | Men/boys in blue |
جهت توصیف افراد کارگر یا کارگران کارخانه به کار میرود | Blue collar |
کلافه یا آزرده شدن از جانب کسی یا چیزی | Browned off |
جهت توصیف فردی نابالغ یا بی تجربه استفاده می شود | To be green |
به منظور توصیف فردی بسیار حسود و مملو از حسادت | Green with envy |
چراغ سبز نشان دادن | Give someone the green light |
مرغ همسایه غازه | Grass is always greener on the other side |
محوطه ای از زمین های کشاورزی و درختان در اطراف یک شهر | Green belt |
دست سبز داشتن، استعداد در کاری داشتن | Green thumb/green finger |
چیزی که به وضوح مشخص نشده | A grey area |
فرصت طلایی | A golden opportunity |
مقدار فراوانی پول که به مدیر یا متصدی در حال بازنشسته شدن یا کارگر مازاد می پردازند | A golden handshake |
مرد جوانی که در ورزش مهارت زیادی دارد | Golden boy |
بسیار خشنود | Tickled pink |
توهم زدن | See pink elephants |
تذکری مبنی بر پایان یک کار/ اخراج از کار | Pink slip |
صحت و سلامت کامل | In the pink of something |
اخراج از شغل | To be shown the red card |
چک بی محل کشیدن، بدهکار بانک بودن | To be in the red |
از قرض خارج شدن | To be out of the red |
علامتی مبنی بر اینکه چیزی بهینه یا به درستی کار نمیکند | A red flag |
جهت توصیف رنگ قرمز عمیق چیزی به کار میرود. | Blood red |
قرمز تیره | Beet red |
چیزی جدید و هیجان انگیز | Red hot |
مسئله ی کم اهمیتی که باعث گمراهی دیگران و دور شدن تمرکز از موضوع اصلی میشود | Red herring |
مچ کسی را گرفتن | Catch someone red-handed |
خجالت کشیدن | Red in the face |
سفری که در شب دیرهنگام شروع شده و صبح زود پایان پذیرید | Red-eye |
روزی که به دلیل واقعه ی مهمی به یاد ماندنی شده است | Red-letter day |
خوش بین بودن | To look through rose-colored/tinted spectacles/glasses |
واکنش نشان دادن با خشمی غیر قابل کنترل در برابر کسی یا چیزی | To see red |
تشریفات بیش از حد و توجه به قوانین و آئین نامه ها؛ که عمدتا به بی عدالتی در برابر شهروندان عادی منتج میشود، به کار برده میشود. | Red tape |
نزدیک شدن به خطر | To see the red light |
به معنای بیرون رفتن و اوقات بسیار خوبی را در مهمانی سپری کردن | Paint the town red |
فرش قرمز پهن کردن | Roll out the red carpet |
مورد رفتاری خاص یا اشرافی واقع شدن و مورد استقبالی گرم و صمیمی قرار گرفتن | Red-carpet treatment |
پرده ی نقره ای سینما | The silver screen |
افتادن در ظرف عسل | Born with a silver spoon in one’s mouth |
هنگامی که چیزی با تمام وجود به کسی داده شود (در حالتی استعاری) | To be given something on a silver plate/platter |
رنگ پریده | As a white sheet |
پرچم سفید صلح، تسلیم شدن | Raise a white flag |
ماست مالی کردن | Whitewash something |
به درد جرز دیوار میخورد | White elephant |
رنگش مثل گچ سفید شده | White as a ghost |
دروغ مصلحتی | White lie |
این واژه برای کارمندان اداری که به شکل سنتی پیراهن های سفید یقه دار میپوشند، به کار می رود | White collar |
کسی که بزدل و ترسو به نظر میرسد | Yellow-bellied |
جهت توصیف شخصی دچار فقدان شخصیت که بسیار خسته کننده است، به کار میرود | To be colorless |
هنگامی که شخص در بهترین حالت خود نباشد، بیمار یا موذب | Off color |
کمک به اعتبار بیشتر و سهولت باور پذیری یک ماجرا یا توضیح و یا همراهی آن ها با چیزی | To give/lend colour to |
تظاهر فردی به چیزی که نیست | Sail under false colors |
به منظور توصیف ویژگی های سنتی یک مکان که خاصیت منحصر به فرد آن را میسازد | Local colour |
گزارشی اغراق شده یا دارای دیدگاهی جانب دارانه | A highly colored report |
اون روی خودش را نشان دادن | See someone’s true colors |
اثبات کردن اینکه فردی پول کافی برای چیزی دارد | See the colour of someone’s money |
هنگامی که فردی برای دستیابی به چیزی دشوار یا نا ممکن تلاش میکند | Chase rainbows |
افشا کردن طبیعت حقیقی کسی | To show one’s true colors |
تکمیل کاری با بهترین تفاوت ها و نتایج عالی | With flying colors |
به منظور توصیف کسی یا چیزی که ثابت هستند | Dyed-in-the-wool |
توصیف چیزی با حالتی تحسین کننده (روشن) یا سرزنش کننده (تیره) | To paint in bright/dark colors |
راز سر به مهر | To be kept in the dark |
بدون دیدگاه