اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

دغذا یکی از اولین اکتشافات بشر در طول زندگی است. به جرات می‌توان گفت که غذا از اولین روزی که زندگی روی زمین شروع شد با ما بوده است. با تغییرات بسیاری در طول تاریخ، سبک زندگی و زبان ما تکامل یافته است. یکی از بهترین نمونه‌های این تکامل، ایجاد اصطلاحات مشتق شده از غذاها و سنت‌های آشپزی است. در فارسی هم مثال‌های زیادی داریم که متاثر از غذاها و آداب و رسوم محلی هستند و انگلیسی هم از این قاعده مستثنی نیست. در این بخش شما را با اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا یا اقلام مرتبط با مواد غذایی مشتق شده‌اند آشنا می‌کنیم.

1. As cool as a cucumber از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

خیار سبزی خنک و با طراوت است و این اصطلاح به معنای آرام و جمع بودن است. در فارسی نیز اصطلاحی مشابه داریم – «او مثل یخ خنک است» – با همین معنی.

.Example: The artist was as cool as a cucumber when the paparazzi followed him from the venue to his house

مثال: وقتی پاپاراتزی‌ها او را از محل برگزاری تا خانه اش تعقیب کردند، هنرمند به اندازه یک خیار خونسرد بود.

2. Not my cup of tea

اگر چیزی مورد پسند شما نیست، می‌توانید بگویید: “این فنجان چای من نیست.”

.Example: Beaches are beautiful however it is not my cup of tea because it’s sandy and hot

مثال: سواحل زیبا هستند اما فنجان چای من نیست زیرا شنی و گرم است.

اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

3. Don’t put all your eggs in one basket از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

این اصطلاح به این معنی است که همه چیز را در یک سرمایه گذاری به خطر نیندازید. در فارسی هم ضرب المثلی داریم که می‌گوید: «همه تخم مرغ‌هایت را در یک سبد نگذار».

.Example: In doing investments, don’t put all your eggs in one basket to avoid going bankrupt and lose all of your money

مثال: در انجام سرمایه گذاری، تمام تخم مرغ‌های خود را در یک سبد قرار ندهید تا از ورشکستگی و از دست دادن تمام پول خود جلوگیری کنید.

4. Take something with a pinch of salt

در این مورد از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا باید گفت که نمک یک ماده ضروری در بیشتر غذاها است، اما این اصطلاح به معنای نزدیک شدن به چیزی با شک و تردید است.

Example: My mother always takes it with a pinch of salt when talking to my neighbor because of his past experience with her

مثال: مادرم همیشه هنگام صحبت با همسایه‌ام آن را با کمی سخت برخورد می‌کند، زیرا تجربه‌ای در گذشته با او داشته است.

از طریق لینک مربوطه می‌توانید اصطلاحات مربوط به آشپری و طبخ غذا را بیاموزید.

5. A bad egg

درست همانطور که مصرف یک تخم مرغ بد می‌تواند برای سلامتی شما مضر باشد، “تخم مرغ بد” نیز تاثیر منفی در زندگی افراد دارد.

Example: My mum says that John Smith is a bad egg and she doesn’t want me to be his friend. She says he’ll get me in trouble

مثال: مادرم می‌گوید که جان اسمیت یک تخم مرغ بد است و نمی‌خواهد من دوست او باشم. او می‌گوید مرا به دردسر می‌اندازد.

6. The apple of my eye از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

در زبان انگلیسی، این اصطلاح به معنای کسی است که بیش از دیگران گرامی است. در فارسی ممکن است تعبیر مشابه «مثل مردمک چشم من» باشد.

Example: My children are the apples of my eye. I love them so much

مثال: فرزندان من چشمان من هستند. من خیلی دوستشون دارم.

7. Cheesy

وقتی چیزی شیرین است، چسبناک یا زیاده روی می‌شود. در فارسی ممکن است بگوییم چیزی «به شیرینی شربت» به معنای مشابه است.

Example: I watched a movie yesterday. It was all cheesy. I cringed the entire time while watching each and every scene

مثال: من دیروز یک فیلم تماشا کردم. همش خفن بود در تمام مدت در حین تماشای تک تک صحنه‌ها به خود می لرزیدم.

اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

8. To butter someone up

وقتی چاپلوسی می‌کنید یا سعی می‌کنید برای جلب رضایت کسی را راضی کنید، «او را از بین می‌برید».

Example: She is the type of person who everyone dislikes. But when they knew about how rich her family is, they started buttering her up

مثال: او از آن دسته افرادی است که همه از او بدشان می‌آید. اما وقتی فهمیدند خانواده او چقدر ثروتمند است، شروع به تهمت زدن به او کردند.

9. In a nutshell از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا

این اصطلاح برای خلاصه کردن یا توصیف مختصر چیزی استفاده می‌شود.

Example: She’s smart, intelligent, and sexy; in a nutshell, she is an ideal girl

مثال: او باهوش، با استعداد و جذاب است. به طور خلاصه، او یک دختر ایده آل است.

10. Gravy train

یک “قطار” یک منبع درآمد آسان با حداقل تلاش است. در فارسی هم برای این مورد از اصطلاحات انگلیسی مربوط به غذا با همین مفهوم می‌توان گفت: «مثل مرغی که تخم‌های طلایی می‌گذارد».

Example: Some public school is teachers are contented with their gravy train salary despite having strenuous jobs

مثال: برخی از مدارس دولتی، معلمان با وجود داشتن مشاغل سخت، از حقوق خود راضی هستند.

حال که با برخی از مهم‌ترین اصطلاحات انگلیسی درباره غذاها آشنا شدید پیشنهاد می‌کنیم تا از این لینک، مکالمات مربوطه به فروشگاه‌های مواد غذایی را هم بیاموزید تا سطح دانش خود در زبان انگلیسی را افزایش دهید.

 

اصطلاحات کاربردی و افعال عبارتی

2430 بازدید

heroآموزش آنلاینآموزش رایگانآموزش زبانآموزش زبان انگلیسیاصطلاحات پرکاربرد انگلیسی در فروشگاه موادغذاییزبانزبان انگلیسیغذا ها در انگلیسییادگیری زبانیادگیری زبان انگلیسی

علی محمدیAuthor posts

Avatar for علی محمدی

سلام، علی محمدی هستم؛ بیش از ده سال در حوزه زبان انگلیسی آموزش دیدم و در حوزه وب فعالیت دارم؛ امیدوارم که بتوانیم در فانگلیش، چیزهای زیادی از زبان انگلیسی یاد بگیریم.

بدون دیدگاه

در بحث پیرامون مقاله شرکت کنید.