در این کتابخانه میلیونها کتاب مملو از داستانهایی از زندگی او قرار دارد که اگر او تصمیمهای متفاوتی گرفته بود، سرنوشتش متفاوت رقم میخورد. در این کتابخانه، او سپس سعی میکند زندگیای را که در آن بیشترین موفقیت یا شادی را دارد، بیابد. برای مثال، در یکی از زندگیهای احتمالی، او با دوستپسرش ازدواج میکند، اما زندگیاش آنطور که او انتظار داشت نیست. او همچنین خود را به عنوان یک یخچالشناس میبیند که در مجمعالجزایر سوالبارد در شمالگان تحقیق میکند.
زندگی بسیار متفاوت با زندگیای که او سعی میکند از آن فرار کند، اما لزوماً انتخاب بهتری نیست.
بخشی از این کتاب جذاب را با هم بخوانیم:
“It is easy to mourn the lives we aren’t living. Easy to wish we’d developed other other talents, said yes to different offers. Easy to wish we’d worked harder, loved better, handled our finances more astutely, been more popular, stayed in the band, gone to Australia, said yes to the coffee or done more bloody yoga. It takes no effort to miss the friends we didn’t make and the work we didn’t do the people we didn’t do and the people we didn’t marry and the children we didn’t have. It is not difficult to see yourself through the lens of other people, and to wish you were all the different kaleidoscopic versions of you they wanted you to be. It is easy to regret, and keep regretting, ad infinitum, until our time runs out. But it is not lives we regret not living that are the real problem. It is the regret itself. It’s the regret that makes us shrivel and wither and feel like our own and other people’s worst enemy. We can’t tell if any of those other versions would of been better or worse. Those lives are happening, it is true, but you are happening as well, and that is the happening we have to focus on.”
مت هیگ در ۲۴ سالگی دچار افسردگی بسیار شدیدی شد و سالها طول کشید تا بتوند این بیماری را شکست دهد، از همین حیظ باعث شده بود تا بتواند کتابهایی بنویسد که به موفقیتهای زیادی دست یاد. برخی از نوسانات احساساتی که در این کتاب به شما دست میدهد، الهام گرفته از احساسات دوران تاریکی مطلق وی است.
این رمان جذاب، راهنمای قدرتمندیست برای کمک به افرادی که میخواهند خود را بپذیرند. علیرغم ماهیت خارقالعاده طرح، نورا بخش اصلی داستان است: چه در خانهای که در آستانه خودکشیست، چه در حال مرور کتابهای جادویی در کتابخانه نیمهشب! او کاملا واقعی است. زندگی، انگیزه، امید و ناامیدی را ارائه میدهند.
بدون دیدگاه