برای همهی ما تا الان موقعیتهای خندهدار زیادی پیش اومده. موقعیتهایی که واقعا خندهدار بودن و موقعیتهایی که اصلا خندهدار نبودن ما اشتباه برداشت کردیم. موقعیتهایی که با کسی شوخی کردیم و … .
در این مقاله به بررسی اصطلاحات این موارد میپردازیم.
I can talk about jokes that go wrong
‘I said something to Tina in class and she burst out laughing. then the teacher told her off.’
من سر کلاس چیزی به تینا گفتم و اون خندید. بعدش معلم با عصبانیت باهاش صحبت کرد.
‘I was pulling his leg when I said he’d lose the game, but he took it the wrong way.’
من داشتم سربه سرش میزاشتم و گفتم که اون، بازی رو میبازه. اما اون منظورم رو اشتباه برداشت کرد.
‘The other contestants made fun of Max’s singing, but I just felt sorry for him. Anyway, Max had the last laugh because he won the competition for the most original act!’
سایر رقبا آواز خواندن مکس رو مسخره میکردن، اما من فقط براش ناراحت بودم و دلم میسوخت. به هرحال، مکس برنده شد، چون طبیعیترین بازی رو داشت.
‘I played a trick on my dad, but it went wrong. I put salt in the Sugar Bowl; I only did it for a laugh, but he hit the roof.’
بابام رو سر کار گذاشتم، اما درست پیش نرفت. تو ظرف شکر، نمک ریختم. این کار رو فقط برای خنده کردم اما اون عصبانی شد.
‘I don’t know why they’re always laughing at Mary. She is very nice.’
متوجه نمیشم که چرا اونها به ماری میخندن. اون خیلی مهربونه.
‘Matthew tied to make a joke of the fact that I was upset, which was very silly off him.’
متیو سعی داشت از این حقیقت که من ناراحت هستم، جوک بسازه. این کارش نشون دهندهی حماقت اون بود.
‘For a laugh, I told my sister that I’d seen her boyfriend with another girl. The trouble is she can’t take a joke, so we’re not on speaking terms at the moment.’
فقط برای خنده به خواهرم گفتم که دوست پسرش رو با یک دختر دیگه دیدم. مشکل اینه که نمیشه باهاش شوخی کرد، به همین دلیل ما الان با هم قهریم.
‘He was trying to be funny, but he just made a fool of himself.’
اون سعی داشت که بامزه باشه، اما فقط از خودش یک احمق ساخت.
‘I thought he was making a joke, so I laughed, but I got the wrong end of the stick. It wasn’t that joke at all, he was being completely serious.’
من فکر کردم که داره جوک میگه و خندیدم. اما اشتباه متوجه شدم و اون اصلا شوخی نمیکرد. اون کاملا جدی بود.
در ادامه به بررسی معانی اصطلاحات و پاسخهای کوتاه به کار برده شده و همچنین موقعیت استفادهی اونها میپردازیم.
Burst out laughing: suddenly start laughing out loud
از خنده منفجر شدن
Tell sb off (for sth/ for doing sth) : speak angrily to sb because they have done sth wrong.
با عصبانیت با کسی صحبت کردن چون کار اشتباهی انجام داده.
Pull sb’s leg: play a joke on sb, often by telling them sth which isn’t true.
دست انداختن کسی، سرکار گذاشتن
Take sth the wrong way: be upset by it comment which is not intended to be unkind.
اشتباه متوجه چیزی شدن
Make fun of sb: laugh at sb or make others laugh at them, usually in an unkind way. SYN laugh at sb.
خندیدن به کسی، مسخره کردن
Feel/ be sorry for sb: feel sadness and pity for sb.
ناراحت و متاسف بودن برای کسی
Have the last laugh: be successful or win an argument in the end, when other people thought it was impossible.
به طور غیرمنتظرهای برنده شدن در مسابقهای که به نظر غیرممکن بوده است.
Go wrong: develop badly and cause problems.
اشتباه برداشت کردن
(Do sth) for a laugh: (do sth) as a joke.
کاری را برای خنده انجام دادن
Hit the roof: become very angry.
عصبانی شدن
Not be on speaking terms: not be prepared to be friendly towards each other, usually because an argument.
قهر بودن
Make a fool of yourself: do sth that makes others think you are stupid. (if you act/ play the fool, you behave in a stupid way in order to make other people laugh.)
از خود یک احمق ساختن
Get (hold of) the wrong and the stick: understand something wrongly.
اشتباه متوجه شدن
Make a joke of sth: laugh at sth which is serious or important and not funny.
از مسئله مهمی جوک ساختن
Can take a joke: be able to laugh at a joke about yourself and not get upset.
جنبه شوخی داشتن
Get a joke: understand a joke.
فهمیدن جوک
شما هم تا به حال، موقعیتی شبیه یکی از موقعیتهای بالا داشتین؟ برامون کامنت کنید.
بدون دیدگاه