اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

استفاده از اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی مانند اصطلاحات مربوط به غذا در مکالمات روزمره بسیار رایج است، بنابراین اگر با آن‌ها آشنایی ندارید، ممکن است در درک زبان انگلیسی با مشکل مواجه شوید. همانطور که در مورد اهمیت یادگیری اصطلاحات انگلیسی مقاله بحث کردیم، نمی‌توانید برای درک معانی و کاربرد آن‌ها به ترجمه تحت اللفظی تکیه کنید. همه این اصطلاحات معانی و اهداف خاص خود را دارند. به عنوان مثال، بسیاری از اصطلاحات و عبارات رایج در زبان انگلیسی وجود دارد که شامل رنگ قرمز است، اما هیچ ارتباطی با خود رنگ واقعی ندارد. هنگام استفاده از این اصطلاحات، توجه به معانی آن‌ها مهم است. با توجه به اهمیت این موضوع، در این مقاله به معرفی و توضیح اصطلاحاتی که شامل رنگ آبی می‌شوند، پرداخته‌ایم و مثال‌های مختلفی برای یادآوری آن‌ها ارائه می‌کنیم. اما قبل از آن، اجازه دهید چند جمله با “آبی” را ببینیم.

She wore a pale blue hat.

  • کلاه آبی کمرنگی بر سر داشت.

She’s got fair hair and blue eyes.

  • او موهایی روشن و چشمانی آبی دارد.

For weeks we had cloudless blue skies.

  • هفته‌ها آسمان آبی بدون ابر داشتیم.

 

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

 Once in a blue moon

این اصطلاح کاربردی را می‌توان معادل با واژه‌های rarely یا hardly ever به معنی “به ندرت/گهگداری” دانست.

I only go to that restaurant once in a blue moon.

فقط گاهی به آن رستوران می‌روم.

My sister lives in Tehran, so I only see her once in a blue moon.

خواهرم در تهران زندگی می‌کند، بنابراین من فقط گاهی او را می‌بینم.

 

مقاله اصطلاحات رنگ‎‌ها رو از اینجا چک کن.

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

Vanish/disappear into the blue

زمانی که چیزی به طور ناگهانی ناپدید شود. به اصطلاح می‌گوییم: آب شدن و در زمین فرو رفتن.

I can’t find my keys anywhere. They seem to have vanished into the blue.

نمی‌توانم کلیدهایم را هیچ جایی پیدا کنم. به نظر می‌رسد آب شده‌اند و به زیر زمین رفته‌اند.

I have no idea where your book is. It seems to have disappeared into the blue.

اصلاً نمی دانم کتابت کجاست. به نظر می‌رسد ناپدید شده و آب شده رفته توی زمین.

Black and blue

وقتی کسی در اثر ضربه و کتک خوردن، بدنش سیاه و کبود می‌شود، می‌توان برای وی از این اصطلاح استفاده کرد.

If you do that again, I’ll beat you black and blue.

اگر دوباره این کار را انجام‌دهی، سیاه و کبودت می‌کنم.

He was beaten black and blue at boarding school.

او را در مدرسه شبانه روزی طوری کتک زدند که سیاه و کبود شد.

 

Out of the blue

معنی این مورد از اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی، یعنی out of the blue به نکته‌ای اشاره دارد که به صورت ناگهانی و غیرمنتظره رخ می‌دهد.

از سوی دیگر می‌توان از اصطلاح a bolt from the blue نیز با معنی و کاربرد مشابه استفاده کرد.

تموم رنگ‌ها به انگلیسی رو میتونی از اینجا ببینی.

The chairman’s resignation came out of the blue.

استعفای رئیس امری غیرمنتظره بود.

She phoned me out of the blue.

به طور غیرمنتظره‌ای به من تلفن کرد.

His resignation was a bolt from the blue.

استعفای او غیرمنتظره بود.

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی

 True-blue

برای تشریح شخصی که “حامی،  وفادار و متعصب” است استفاده می‌شود.

He’s true-blue. He won’t let us down.

او حامی و وفادار است. هرگز ما را ناامید نمی کند.

They want control of the company to remain in true-blue American hands.

آن‌ها می‌خواهند کنترل شرکت در دستان آمریکایی‌های متعصب باقی بماند.

Feeling blue

این مورد از اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی، معادل واژه‌هایی مانند sad یا depressed به معنی “ناراحت و افسرده” است.

He has been feeling blue ever since his wife left him.

از وقتی همسرش او را رها کرد، افسرده بوده است.

This cold weather is making me feel blue.

این هوای سرد دارد افسرده‌ام می‌کند.

Talk a blue streak

سریع و با هیجان صحبت کردن/بی‌وقفه حرف زدن

He talks a blue streak. It’s hard to understand him.

او خیلی تند صحبت می‌کند. سخت می‌شود متوجه حرف‌هایش شد.

She talked a blue streak all through breakfast.

در تمام طول صبحانه بی‌وقفه صحبت کرد.

Talk until one is blue in the face

در زبان فارسی اغلب جمله “آنقدر گفتم که زبانم مو درآورد” کاربرد بسیاری دارد. این مورد از اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی تقریباً معادل همین جمله می‌شود. وقتی برای متقاعد کردن کسی یا رسیدن به هدفی خاص سعی می‌کنید، صحبت کنید و انرژی به خرج دهید اما در نهایت نتیجه نمی‌دهد.

She had to talk until she was blue in the face in order to convince him.

برای اینکه او را متقاعد کند، مجبور شد آنقدر حرف بزند که زبانش مو درآورد.

You can talk until you are blue in the face, buy nothing you say will convince him to change his mind.

می‌توانی آنقدر حرف بزنی تا زبانت مو دربیاورد اما هیچ کدام از چیزهایی که می‌گویی او را متقاعد نمی‌کند که تصمیمش را عوض کند.

Blue-collar worker/employee

این اصطلاح به افرادی گفته می‌شود که در کارهایشان به فعالیت بدنی زیادی نیاز دارند و خارج از ادارات مشغول هستند. به طور مثال کارگرانی که در ساختمان‌ها یا معادن فعالیت می‌کنند. اصطلاحاً به آنها کارگران یدی گفته می شود.

He’s a blue-collar worker.

او یک کارگر یدی است.

His political support comes mainly from blue-collar workers.

حمایت سیاسی‌اش عمدتاً از سوی کارگران یدی است.

نکته آخر بعد از بررسی اصطلاحات پرکاربرد با رنگ آبی در زبان انگلیسی، اینکه به رنگ­‌های اصلی در زبان انگلیسی primary colors گفته می­‌شود و اصطلاحاً 12 رنگ اصلی به زبان انگلیسی می­‌شود:

Twelve primary colors

احتمالا شما باور دارید که رنگ‌ها نماد چیزی خاصی هستند و هر کدام ممکن است حس خاصی را به ما منتقل کنند، این حس به انگلیسی به وایب یا vibes معروف است که به احساسات مختلفی که توسط اشیا، افراد یا رنگ‌ها ایجاد می شود، اشاره دارد.

اصطلاحات کاربردی و افعال عبارتی

2430 بازدید

heroآموزش آنلاینآموزش رایگانآموزش زبانآموزش زبان انگلیسیاصطلاحات مربوط به رنگ‌هارنگ‌هازبانزبان انگلیسییادگیری زبان انگلیسی

علی محمدیAuthor posts

Avatar for علی محمدی

سلام، علی محمدی هستم؛ بیش از ده سال در حوزه زبان انگلیسی آموزش دیدم و در حوزه وب فعالیت دارم؛ امیدوارم که بتوانیم در فانگلیش، چیزهای زیادی از زبان انگلیسی یاد بگیریم.

بدون دیدگاه

در بحث پیرامون مقاله شرکت کنید.