هفته قبل در مورد مشکلات دانشجویان خارج از کشور با زبان انگلیسی حرف زدیم و در این مقاله تصمیم گرفتیم درباره موضوع مقایسه زبان اول و دوم (First and second language languages) صحبت کنیم.
زبان اول چیست؟
زبان اول زبانی است که نوزادان از بدو تولد تا حدود 7 یا 8 سالگی به دست میآورند. آنها میتوانند یادگیری زبان را حتی پس از آن سال ها ادامه دهند تا به همه اصطلاحات، ساختار جملات و بسیاری از زمینههای دیگر تسلط پیدا کنند. والدین عناصر مهمی در روند ارتباط بر قرار کردن کودکان دارند. بچه ها با گوش دادن به والدین شان با او ارتباط برقرار میکنند. این ساده ترین کار برای آن هاست. کودکانی در آموزششان پیرو والدینشان هستند.
به عنوان مثال:
اگر یک پدر فرانسوی و یک مادر اسپانیایی باشد، کودک ممکن است همزمان در معرض آن زبانها باشد. در این حالت گفته میشود کودک دو زبان اول دارد. زبان اول اغلب حرف L2 توسط متخصصان زبان شناسی تعیین میشود. اما از آن جا که بچه ها به طور طبیعی آن را به دست میآورند به معنای این نیست که آن ها نباید آن را یاد بگیرند. یادگیری آنها را میتوان در کلاس تقویت کرد تا بر دانش قوانین گرامر، اصطلاحات، استعاره ها، نحو و بسیاری از مفاهیم دیگر تأکید شود.
برگردیم به قبل:
در یادگیری زبان دوم، هیلتنستم (۱۹۹۲) دریافت که حدود سن ۶ یا ۷ سال نقطهای است که از آن به بعد دو زبانهها به فصاحت مشابه زبان بومی شان دست نمییابند. بعد از این سن، زبان آموزان L۲ میتوانند به فصاحت شبیه به بومیها ی یک زبان بومی شان دست یابند. اما زبان آنها و اشکالات اندک آنها، آنها را از گروهL۱ جدا میکند. عدم توانایی این افراد در دست یابی به فصاحت شبه بومیها، مطمئنأ در رابطه با آغاز سن (AO) دیده میشود. سن ۶ یا ۸ سال، به نظر دوره مهمی است برای تشخیص دادن دستیابی به فصاحت تقریبآ بومی و فصاحت شبیه به بومی میتوان گفت که AOاستفاده زبان، رابطه متقابل دارد.
بعدها
هیلتنستم و آبراهام سون (۲۰۰۳) براین عقیده شدند :
پس ازکودکی، بهطور عمومی، یادگیری زبان با فصاحت شبه بومی، سفتتر و سختتر میشود، اما هیچ سن مشخص و خاصی وجود ندارد. به علاوه آنها چندین مورد را بیان میکنند که زبان دوم با فصاحت بومی در سنین بزرگسالی آموخته شدهاست. همانطور که بیشتر در مورد مغز میآموزیم،
فرضیهای وجود دارد :
هنگامی که کودک در حال رسیدن به سن بلوغ است، هنگامی است که لهجه دار شدن آغاز میشود. قبل از این کودکی به سن بلوغ برسد، فرایندهای شیمیایی مغز بیشتر به سمت زبان و ارتباط اجتماعی سوق داده میشوند. در حالی که پس از بلوغ، توانایی یادگیری زبان بدون لهجه، ریشه در عملکرد بخشی دیگر از مغز دارد که به احتمال زیاد در ناحیه جلویی نرمه گوش است. مسئول توسعه عملکردهای ادراکی است یا در سیستم عصبی، هورمونهای مختص تولید مثل و رشد اندام تناسلی است.
شباهتها و تفاوتهای L1 و L2:
یادگیری زبان دوم میتواند برای بسیاری از مردم، فرآیند یادگیری مادام العمر باشد. برخلاف تلاشهای مقاومتآمیز، اکثر افرادی که زبان دوم را میآموزند هیچگاه در آن به فصاحت شبه بومی نمیرسند. با این که فصاحت قابل ملاحظهای با تمرین قابل دستیابی است اما، کودکان حدودأ ۵ ساله، تقریبأ در یادگیری زبان اول به مهارت کافی رسیدهاند، البته به استثنای واژگان و ساختارهای گرامری اندک.
مراحل:
یادگیری یک زبان دوم در سیستماتیکی انجام میپذیرد، شواهد زیادی جمع شده تا نشان دهد که در صداهای اصلی، واژگان، جملات منفی، ساخت سؤال، استفاده از عبارات موصولی و غیره، پیشرفت داشتهاند. این پیشرفت از ورودی مستقل است (به این ترتیب ما نه میشنویم و نه زبان را میخوانیم) و از وضعیت یادگیری نیز مستقل است. (در کلاس یا خیابان). هم چنین معمولأ برای طیفی از زبان آموزان (با پیشینههای زبانی مختلف) قابل کاربرد است.
این شبیه به مراحل یادگیری زبان اول توسط کودکان است:
صداشناسی (ب، ا، ب، ا،…) ، واژگان (شیرو بعدأ خورد شیر)، مخفی کردن (نه بازی)، ساختار سؤال (کجا او میرود) و غیره.
اصلاح:
اصلاح اشتباهات به نظر میرسد، تأثیری مستقیمی بر یادگیری زبان دوم نداشته باشد. آموزش ممکن است بر درجه یادگیری تأثیر بگذارد اما مراحل یکسان باقی میمانند. نوجوانان و بزرگسالان که قواعد را میدانند زودتر ازکسانی که آنها را نمیدانند، یاد میگیرند. در زبان اول، کودکان به اصلاح ساختار جملات اهمیتی نمیدهند. به علاوه کودکانی که داده ورودی کمی دارند باز هم زبان اول را یادمیگیرند.
موفقیت:
موفقیت در یادگیری زبان میتواند به دو روش، ارزیابی شود. احتمال وکیفیت کسانی که زبان اول را یاد میگیرند در هر دو امتحان موفق هستند. این که همه زبان آموزان L۱، زبان اول را یادمیگیرند و به استثنای چند مورد خاص در آن کاملأ موفق هستند، اجتناب ناپذیر است. برای زبان آموزان L۲، موفقیت، تضمین شده نیست. چون ممکن است در ساختارهای نادرست گرامری بمانند و نتوانند پیش بروند (این فرایند که فسیل شدن نام گرفته هنگامی رخ میدهد که اشتباهات زبانی یک ویژگی دائمی شده باشد.
به کتابهای کانال و سومین (۱۹۸۰)، جانسون (۱۹۹۲)، سلینکر (۱۹۷۲) و سلینکر و لامندلا (۱۹۷۸) مراجعه کنید). تفاوت بین زبان آموزان ممکن است چشم گیر باشد. سرانجام، همانطور که در جای دیگری نیز بیانشد، زبان آموزان L۲، به ندرت به کنترل شبه بومی زبان دومشان دست پیدا میکنند.
بدون دیدگاه